English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5916 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
alternate U متناوب کردن متناوب بودن
alternated U متناوب کردن متناوب بودن
alternates U متناوب کردن متناوب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
alternator U ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators U ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
periodic stock check U کنترل متناوب موجودی کنترل موجودی در دورههای متناوب
stroboscope U وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
intermissive U متناوب
altern U متناوب
interrupted U متناوب
periodic U متناوب
intremittent U متناوب
spotty U متناوب
alternating U متناوب
intermittent U متناوب
continual U متناوب
alternating arc U قوس متناوب
alternate track U شیار متناوب
peals U طنین متناوب
alternating copolymer U همبسپار متناوب
pealed U طنین متناوب
alternator U متناوب ساز
off and on U بطور متناوب
differential compaction U تراکم متناوب
periodic duty U کار متناوب
pealing U طنین متناوب
intermittent error U خطای متناوب
flow U حرکت متناوب
interchanges U متناوب ساختن
interchanged U متناوب ساختن
interchange U متناوب ساختن
alternate U تعویض متناوب
keying U قطع متناوب
alternated U تعویض متناوب
stagger U متناوب تردیدداشتن
staggering U متناوب تردیدداشتن
staggers U متناوب تردیدداشتن
alternates U تعویض متناوب
alternating current U جریان متناوب
AC U برق متناوب
intermittent current U جریان متناوب
interchanging U متناوب ساختن
intermittent reception U موجگیری متناوب
flows U حرکت متناوب
relief interval U استراحت متناوب
alternating quantity U کمیت متناوب
alternative reinforcement U تقویت متناوب
alternating stress U تنش متناوب
gating U قطع متناوب
fluctuating load U بار متناوب
spasmodic efforts U کوشش متناوب
interval exercises U تمرینهای متناوب
alternating field U میدان متناوب
alternative current U جریان متناوب
periodic U متناوب پریودیک
intermittently U بطور متناوب
intermitter U متناوب کننده
jerky U تشنجی متناوب
work interval U کار متناوب
flowed U حرکت متناوب
alternating perspective U نمای متناوب
alternators U متناوب ساز
peal U طنین متناوب
alternating load U بار متناوب
intermittent rain بارش متناوب باران
alternates U یک درمیان امدن متناوب
industrial alternating current U جریان متناوب صنعتی
alternating current magnet U مغناطیس جریان متناوب
variation U نوسان متناوب پراکندگی
alternate U یک درمیان امدن متناوب
alternating stress test U ازمایش تنش متناوب
implusive discharge U تخلیه غیر متناوب
single phase alternating current U جریان متناوب یک فازه
magnitude of alternating current U دامنه جریان متناوب
rectification of an alternating current U یکسوکنندگی جریان متناوب
load reversal U دوره بارگذاری متناوب
diagonal flow compressor U کمپرسور با جریان متناوب
alternating current generator U مولد جریان متناوب
alternators U مولد جریان متناوب
reciprocating U دارای حرکت متناوب
alternating current instrument U سنجه جریان متناوب
alternated U یک درمیان امدن متناوب
alternating current motor U موتور جریان متناوب
intermittent rating U کار اسمی متناوب
alternator U دینام جریان متناوب
alternating current circuit U مدار جریان متناوب
alternators U دینام جریان متناوب
variations U نوسان متناوب پراکندگی
power of alternating current U توان جریان متناوب
alternator U مولد جریان متناوب
three phase alternating current U جریان متناوب سه فازه
forced alternating current U جریان متناوب فشرده
free alternating current U جریان متناوب هرز
alternating axis of symmerty U محور تقارن متناوب
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
welding altrnator U مولد جوش جریان متناوب
synchronous alternator U مولد جریان متناوب سنکرون
magneto bell U زنگ اخبار جریان متناوب
impedance U مقاومت جریان متناوب امپدانس
high frequency alternating current U جریان متناوب فرکانس بالا
cycle U بصورت متناوب فاهر شدن
cycled U بصورت متناوب فاهر شدن
multiphase alternating current U جریان متناوب چند فازه
cycles U بصورت متناوب فاهر شدن
symmetrical alternating quantity U کمیت متناوب متقارن نامتوازن
initial alternating short circuit curren U جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
alternator U دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
impedance U مقاومت صوری برق در برابرجریان متناوب
systaltic U منقبض ومنبسط شونده بصورت متناوب
torose U استوانهای شکل ودارای برجستگیهای متناوب
alternators U دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
clocks U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
inter laminate U [در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن]
interlaminate U در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن
clock U دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
inverter U وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
invisible U مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
capacitor start induction motor U موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
satelloid U ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
orthoferrite U یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
ups U منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
uninterruptable power supply U منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
all mains set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set U دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
two way alternate operation U عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
latch hooks U طرح قفل قلاب شکل [این طرح با لبه مثلثی شکل و یا مربع شکل بصورت ردیف های موازی و متناوب هم جهت، در حاشیه فرش های روستائی و ترکمنی بکار می رود.]
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
live up to <idiom> U طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallelling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling U برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to keep guard U بودن احتیاط کردن
to be on guard U بودن احتیاط کردن
jollify U کردن سرخوش بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
ranged U تغییر کردن یا متفاوت بودن
wavers U فتور پیدا کردن دو دل بودن
minds U موافبت کردن ملتفت بودن
minding U موافبت کردن ملتفت بودن
contained U شامل بودن خودداری کردن
concerns U دلواپس کردن نگران بودن
waver U فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered U فتور پیدا کردن دو دل بودن
mind U موافبت کردن ملتفت بودن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
wavering U فتور پیدا کردن دو دل بودن
benefiting U احسان کردن مفید بودن
benefited U احسان کردن مفید بودن
benefit U احسان کردن مفید بودن
gift of the gab <idiom> U درصحبت کردن ماهر بودن
contains U شامل بودن خودداری کردن
concern U دلواپس کردن نگران بودن
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
randan U سرخوش بودن نشاط کردن
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
have U مجبور بودن وادار کردن
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
tally U تطبیق کردن مطابق بودن
comported U جور بودن تحمل کردن
having U مجبور بودن وادار کردن
espy U جاسوس بودن بازرسی کردن
to take notice U اعتنا کردن بهوش بودن
comport U جور بودن تحمل کردن
perpetrate U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrated U مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates U مرتکب کردن مقصر بودن
conflict U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted U ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts U ناسازگار بودن مبارزه کردن
espying U جاسوس بودن بازرسی کردن
contain U شامل بودن خودداری کردن
comporting U جور بودن تحمل کردن
comports U جور بودن تحمل کردن
look out U نگهبانی کردن موافب بودن
espies U جاسوس بودن بازرسی کردن
perpetrating U مرتکب کردن مقصر بودن
espied U جاسوس بودن بازرسی کردن
tallying U تطبیق کردن مطابق بودن
maintain U حمایت کردن از مدعی بودن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com